امین شجاعی دوشنبه ۷ تير ۱۳۹۵ - ۱۴:۰۰

 شاید تا امروز كارتون‌ها و انیمیشن‌هایی كه برای فرزندتان تهیه می‌كردید، فقط نقش «قوطی بگیر و بنشان» را داشتند كه هروقت سر هر مساله‌ای با فرزندتان دچار مشكل می‌شدید یا زمانی كه حوصله بازی و گوش دادن به حرف‌هایش را نداشتید با گذاشتن یك سی‌دی در دستگاه پخش، همه سر و صداها را می‌خواباندید و با فراغ بال و بدون مزاحمت یك كودك كنجكاو به كارهای خودتان مشغول می‌شدید.

اما هیچ می‌دانید كه از همین كارتون‌ها می‌توانید برای تربیت فرزندتان استفاده كنید؟ تا به حال عبارت «كارتون‌درمانی» به گوش‌تان خورده؟! كه اگر نخورده باشد هم تعجبی ندارد چون كارشناسان معتقدند كار چندانی در این زمینه در كشور ما انجام نشده است. اما خوب است بدانید در بسیاری از كشورهای دنیا، متخصصان دست به دامان شخصیت‌های كارتونی می‌شوند تا مسائل مختلف و مفاهیم متفاوت را به كودكان بیاموزند.

مثلا همین انیمیشن «پاندای كونگ‌فوكار» كه تا امروز سه فیلم بلند و سریالی ۸۰ قسمتی از آن ساخته شده در انتقال مفاهیم بی‌شماری به كودكان موثر است. در این مطلب قصد داریم از دریچه چشم یك كارشناس به این انیمیشن نگاه كنیم و ببینیم تماشای این كارتون، چه پیامدهایی برای فرزندان ما در پی دارد. پس صحبت‌های قادری، مشاور خانواده را از دست ندهید و با ما همراه باشید. در پایان  این مطلب هم یک راهمای جمع و جور داریم برای انتخاب انیمیشن مناسب فرزندتان (یا خودتان!) براساس ویژگی های شخصیتی و نیازهای روان شناسی.

 

تا حالا عبارت «كارتون‌درمانی» به گوش‌تان خورده؟! (1)

 

قهرمان آنها، قهرمان ما هم هست؟!

در این كارتون سعی شده یك‌سری باورهای اجتماعی كه از نظر فرهنگی، فردی یا جامعه‌شناسی مورد نیاز است به بچه‌ها داده شود كه شاید بعضی از این باورها با جامعه ما همخوانی نداشته و به همین خاطر مورد انتقاد بسیاری قرار گرفته باشد. اما از طرفی هم نباید فراموش كنیم بچه‌ها زیاد كارتون می‌بینند، با قهرمان قصه‌های‌شان ارتباط برقرار می‌كنند و آنها را دوست دارند. كارتون‌ها می‌توانند یكی از بهترین وسایل آموزشی برای بچه‌ها باشند و ما باید غیر از مدرسه و كتاب و درس، انباری پر از وسایل كمك آموزشی داشته باشیم كه كارتون یكی از آنهاست.

این موضوع در كشور ما كم‌رنگ است و به نظر من هنوز نتوانسته‌ایم باورهای مذهبی و اجتماعی‌مان را درست و حسابی به بچه‌ها نشان بدهیم.  در این انیمیشن، قهرمان داستان در ارتباط با فرهنگ و جامعه خودشان- چین باستان- انتخاب شده است. با توجه به اینكه بچه‌ها روحیه همذات‌پنداری دارند، وقتی شخصیت‌های قصه را با فرهنگ و تاریخ جامعه پیوند می‌زنیم، اثرگذاری اتفاقات آن داستان و شخصیت قهرمانش بر كودك بیشتر می‌شود و همین موضوع، هرچند برای ما خوشایند نباشد اما برای آن جامعه یك اتفاق مثبت است!


مثبت‌ها بیشتر از منفی‌ها

جدا از بحث مثبت و منفی بودن انیمیشنی مثل «پاندای كونگ‌فوكار» باید توجه كنیم كه بچه‌ها به هر حال این كارتون‌ها را می‌بینند و توصیه اكید ما به والدین این است كه حداقل یك‌بار، همراه فرزندشان، هر كارتونی را تماشا كنند. بچه‌ها یك كارتون را چندین و چندبار می‌بینند و ما به عنوان پدر و مادرشان، فقط وظیفه تهیه این كارتون‌ها را نداریم، باید سعی كنیم حداقل یك‌بار همراه آنها كارتون را تماشا كنیم تا نقاط مثبت را برایش پررنگ سازیم.
اتفاقا در همین انیمیشن می‌بینیم كه در كنار «پو» هم شخصیت‌های جورواجوری حضور دارند اما پو در عین حال كه سعی می‌كند «خودِ» خودش را حفظ كند (می‌بینیم كه تا آخرین سری همان شوخ‌طبعی، مهربانی و سادگی را كه در قسمت اول دیده‌ایم، همچنان دارد) تلاش می‌كند از آدم‌های دور و برش هم نقاط مثبت‌شان را بگیرد. مسلما این كارتون برای فرهنگ ما ساخته نشده، پس نباید انتظار داشته باشیم همه ارزش‌های ما را به فرزندمان منتقل كند اما برای مخاطبش كه یك كودك است، نکات مثبت‌ زیادی دارد. یادمان باشد فرزند ما با مخاطب اصلی این فیلم‌ها یك وجه اشتراك بزرگ دارد؛ اینکه هر دو كودك هستند!


تپل ورزشكار!

این کارتون نكته مثبت دیگری كه برای بچه‌ها دارد این است كه پو خوابش را هم نمی‌دیده كه قهرمان شود اما وقتی این اتفاق بسیار مهم می‌افتد، او همچنان سادگی، مهربانی و شوخ‌طبعی‌اش را حفظ می‌كند و این نكته برای بچه‌ها بسیار آموزنده است.

«ناامید نباشید، شما هر ویژگی كه داشته باشید، می‌توانید در همان، خاص باشید»  که این یكی دیگر از پیام‌های این انیمیشن است. باوجود اینكه پو، تپل و تنبل است اما قهرمان كونگ‌فو می‌شود! حتی با وجودی كه استاد شیفو نسبت به یادگیری پو امیدوار نیست، او با كمك دوستانش موفق و قهرمان می‌شود.

در حقیقت والدین باید به این نكته توجه كنند كه دنیا در حال حركت به این سمت است كه علاوه بر ارزیابی محور هوش، استعدادهای بچه‌ها را بشناسند؛ یعنی بیشتر از آنكه بر «هوش» تاكید داشته باشیم، باید بر استعداد تاكید كنیم. در این كارتون از میان استعدادهای هشت­گانه كه شامل استعداد درون‌فردی (خودم را چطور می‌بینم)، استعداد بین‌فردی (در ارتباط با دیگران چطور هستم)، استعداد جنبشی، استعداد موسیقی، استعداد كلامی، استعداد ریاضی و. . . است به سه استعداد درون‌فردی، بین‌فردی (مصادیق هوش هیجانی) و جنبشی تاكید دارد كه بچه‌ها با این سه استعداد بسیار درگیر هستند.

درواقع همین هوش هیجانی (EQ) است كه مسوول ۷۰ تا ۹۰ درصد موفقیت افراد بزرگ و نامدار است؛ نه هوش (IQ)! هوش هیجانی یعنی استعدادی كه من ایجاد می‌كنم و فقط فاكتور هوش در آن دخیل نیست.


شیفو:  نمونه یك والد سختگیر

این كارتون با اینكه جنبه طنز هم دارد و شخصیت‌هایش حیوانات هستند اما نمودی از دنیای واقعی است؛ استاد شیفو و بقیه اساتیدی كه در فیلم هستند، نمادی از والدین هستند. یكی از اساسی‌ترین وظایف والدین در ارتباط با چیستی، چگونگی كشف و رشد استعداد بچه‌هاست كه این موضوع، در این كارتون مسیر بسیار خوبی را طی می‌كند. اوایل فیلم والدین (اساتید) امیدی ندارند، بعد كارهایی برای كمك به او انجام می‌دهند

استاد شیفو بسیار مقرراتی است و همیشه نسبت به پو ناامید؛ درست نمونه یك والد سختگیر است. مدام می‌گوید: «نمی‌تونه! نمی‌شه!»  او چارچوبی در ذهن خود دارد، بسیار خشك است و بسیار منظم؛ حتی تا آخر داستان نسبت به شوخی‌های پو بی‌توجه است! اما این خشكی باید بشكند! و همان‌طور كه می‌بینیم، استاد شیفو به توصیه «اوگ‌وی» و با كمك دوستان پو، او را باور کرده و كمك می‌كند این استعداد در او هم شكوفا شود و او به یك قهرمان تبدیل شود. همان‌طور كه شیفو به «اوگ‌وی» می‌گوید: « ولی یه هلو نمی‌تونه تایلانگ رو شكست بده»، اوگ‌وی می‌گوید: «شاید بتونه؛ اگه هدایتش كنی، تغذیه‌اش كنی و باورش داشته باشی؛ تو فقط به باور نیاز داری. بهم قول بده شیفو، قول بده باور كنی

 

تا حالا عبارت «كارتون‌درمانی» به گوش‌تان خورده؟! (1)

 

باور منفی، ممنوع!

عوامل انگیزشی كه برای كشف یك استعداد، رشد و یك پیشرفت وجود دارد و عوامل انگیزشی كه برای امیددهی و باورهای مثبت نیاز است، در این كارتون بسیار زیاد است. عوامل بازدارنده‌ای كه مانع از رشد فرد و جامعه می‌شود، باورهای منفی اند كه در این انیمیشن می‌بینیم شدیدا با باورهای منفی می‌جنگند؛ می‌بینیم كه هر كدام از شخصیت‌ها كه باوری منفی را بیان می‌كند، با یك باور مثبت قوی‌تر جلویش بسته می‌شود. یادمان باشد بچه‌ها همه این حرف‌ها را درونی می‌كنند كه هرقدر به خودشان اعتماد داشته باشند، موفق‌ترند.

در قسمت اول می‌بینیم كه خود پو اصلا باور ندارد كه بتواند كونگ‌فو یاد بگیرد و موفق شود؛ این همان اتفاقی است كه در بچه‌های ما می‌افتد؛ نحوه ارتباط كودك با استعداد خودش، این‌طور نیست كه ما بگوییم «بیا و در فلان زمینه، برتر باش!» كودك در ابتدا خودش را نمی‌شناسد، مقاومت می‌كند درست مثل پو! بعد كم‌كم یاد می‌گیرد كه در این مسیر با استعدادهای خودش ارتباط برقرار كند. والدین بسیار مهم هستند و تاثیر بسیار زیادی بر كودكان دارند.

تحت تاثیر باورهایی كه من در او ایجاد می‌كنم، استعداد او شكوفا می‌شود و در مسیر درست قرار می‌گیرد. درست است كه من به عنوان یك والد آدم كاملی نیستم و قرار نیست فرزندم هم در آینده انسان كاملی شود، اما در مجموع انسان موفقی خواهد شد پس به او امید می‌دهم، باور می‌دهم، نظم می‌دهم و در مواقع لزوم سختگیری هم می‌كنم اما با او دوست هستم، مثل استاد شیفو!

یك لك‌لك همیشه كنار فرزندش نمی‌ماند، زمانی می‌رسد كه او را رها می‌كند تا ببیند فرزندش در كنار دیگران چه می‌كند؛ ما هم نمی‌توانیم همیشه كنار فرزندمان باشیم، زمانی باید او را به پزشك، معلم، روانشناس و. . . بسپاریم. نمی‌توانیم همه كارها را خودمان برایش انجام دهیم وگرنه فرزندمان در خوشبینانه‌ترین حالت، همان «آشپز پرخور» باقی می‌ماند!


هدف داشته باشید

در هر سه سری از فیلم‌های «پاندای كونگ‌فوكار» و همین‌طور در تمام قسمت‌های سریالی كه بعدا از این فیلم ساخته شد و مسیر موفقیت «پو» و تبدیل شدنش به «جنگجوی اژدها» را به تصویر می‌كشد، می‌بینیم كه پو هدفی را دنبال می‌كند! همیشه یك هدف دارد و این خیلی مهم است؛ چون یكی از مشكلاتی كه والدین امروز با فرزندان‌شان دارند، همین بی‌هدفی است!

اگر از یك بچه هشت ساله ۲۰ سال پیش می‌پرسیدیم «در آینده می‌خواهی چه كاره شوی؟» راحت‌تر جواب می‌داد تا یك بچه هشت ساله امروز! حتی شاید همان كلیشه‌ای «دكتر و مهندس و خلبان و. . . » را می‌گفت اما بچه‌های امروزی معمولا نمی‌دانند؛ نه اینكه به این سوال فكر كرده باشند و جوابی پیدا نكرده باشند، بلكه اصلا به این موضوع فكر نكرده‌اند!

بچه‌های امروزی آنقدر بی‌نیاز بزرگ می‌شوند و آنقدر امكانات دارند  یا ما والدین در تامین خواسته‌های‌شان افراط می‌كنیم و به یك «حمایتگر افراطی» بدل می‌شویم كه گاهی وقت‌ها اصلا نمی‌گذاریم انگیزه، خلاقیت و كنجكاوی برای بچه ایجاد شود كه برای خودش هدفی تعریف كند. اینكه پو همیشه هدفی را دنبال می‌كند، برای فرزند من مفید است و او هم دوست دارد كنار قهرمان داستانش، هدفی داشته باشد و حتما همین تاثیر را در زندگی خودش هم دارد.


پو خودش را پذیرفته است

این فیلم، محیط پو را واقع‌بینانه نشان می‌دهد و اینجاست كه استعداد بین‌فردی مهم می‌شود؛ در عین اینكه پو با استعداد درون‌فردی‌اش خوب كنار آمده و وقتی به او می‌گویند: تو توپولی! خپلی! قلنبه‌ای! همه را به شوخی می‌گیرد و بدش نمی‌آید؛ یعنی خودش را پذیرفته كه «من مجموعه‌ای از نقاط ضعف و نقاط قوت را دارم و می‌خواهم رشد كنم.» چون پذیرش خوبی نسبت به خودش دارد، در مورد دیگران هم پذیرش بی‌قید و شرط دارد و در هوش و استعداد بین‌فردی، قدرت پذیرش از مدیریت، سازگاری و یادگیری از اجتماع او افزایش می‌یابد.

به عنوان مثال«میمون» شخصیت پرجنب و جوش و بازیگوشی دارد یا «ببری» زیاد اهل رابطه عاطفی نیست اما در مواقع لازم به دوستان‌شان كمك می‌كنند؛ پس هم نقاط مثبت دارند و هم منفی. بقیه دوستان پو هم همین‌طور هستند و در مجموع، با وجود نقاط ضعف و قوت هر كدام، رابطه بین‌فردی خوبی با هم دارند و «پو» با تك‌تك آنها به نوعی دوست است و در توانایی بین‌فردی، پذیرش بی‌قید و شرط دارد، نكات منفی را پررنگ نمی‌كند؛ یا گذشت می‌كند یا نادیده می‌گیرد.

بچه‌ها هم در محیط مهدكودك و مدرسه همین وضعیت را دارند و بچه‌های مختلفی در اطراف‌شان هستند؛ یكی لوس است، یكی شوخ، یكی بازیگوش و یكی بی‌ادب! هر فردی روابط خود را مدیریت می‌كند. پس این به فرزند من و میزان آسیب‌پذیری‌اش بستگی دارد كه چه چیزی از اطرافیانش بگیرد؛ چون اوست كه روابطش با دیگران را مدیریت می‌كند. پس من به عنوان بزرگ‌تر نباید محیط كودك را ایزوله كنم كه مبادا از دیگران حرف‌ها و كارهای بد یاد بگیرد! هویت و حضور اجتماعی بسیار مهم است.

پس نباید كودك را محدود به رابطه با آدم‌های خاص و محیط‌های خاص كنیم. نباید با تمركز بر نقاط منفی بچه‌های دیگر، فرزندمان را از حضور در كنار دوستانش محروم كنیم. نگوییم: «فلانی مدام دستش در دهانش است! بازیگوش است و. . . . با او نگرد!» بگوییم: «فلانی درست است كه همیشه دستش در دهانش است، بازیگوش است و. . . اما فلان خوبی را هم دارد، این كار را از او یاد بگیر

درست مثل پو كه یادگیری منفی از دوستانش ندارد و رابطه خوبی با دوستانش دارد. نمی‌توان بچه را در یك اتاق شیشه‌ای گذاشت كه مبادا چیزی او را تهدید كند. طبیعت و واقعیت این است كه آدم‌های مختلفی دور همه ما وجود دارند و این ما هستیم كه باید نوع رابطه‌مان با دیگران و چیزهایی را كه از ایشان یاد می‌گیریم انتخاب كنیم.


قهرمان‌ها هم خانواده می‌خواهند!

در سری سوم، وقتی می‌بینیم كه پو به دنبال خانواده‌اش می‌گردد و پدرش «لی» را پیدا می‌كند و. . . متوجه می‌شویم كه پو (یا فرزند ما) به عنوان یك فرد اجتماعی كه قرار است به دنیا كمك كند، قهرمان می‌شود، مورد تحسین قرار می‌گیرد و بسیار هم بزرگ می‌شود و. . . ولی در نهایت باز تعلق به خانواده را حس می‌كند؛ یعنی هر كدام از ما به صرف پیدا كردن جایگاه‌های اجتماعی‌مان، جامعه اولیه‌مان  را كه همان خانواده است گم نمی‌كنیم!
پس كودك من متوجه می‌شود حتی وقتی در جامعه پذیرفته شده و به اصطلاح «اسم و رسمی» دارد، باز والدین و اصالت خانواده بسیار مهم است و به خانواده‌ها هم این پیام را می‌دهد كه «بچه‌ها اگر قهرمان هم شوند، باز به حضور شما و ارتباط با شما نیاز دارند.»   

 

تا حالا عبارت «كارتون‌درمانی» به گوش‌تان خورده؟! (1)


تیزهوشی لازمه موفقیت نیست!

والدین نباید تك‌بعدی باشند؛ لازم نیست فرزند ما تیزهوش باشد تا ما او را به كلاس ریاضی ببریم! اول باید آموزش آغاز شود و كودك در مسیر شكوفایی استعداد قرار گیرد تا بعد میزان توانمندی‌اش مشخص شود. برای پرورش استعداد، نباید بچه‌ها را قبل از آموزش، قضاوت كرد. اگر این‌طور بود، «پو» نهایتا مثل پدرش آشپز می‌شد چون هم زیاد غذا می‌خورد و هم شغل پدرش است! اما می‌بینیم كه با وجود وزن زیادش، قهرمان كونگ‌فو می‌شود و باورهای والدینش را می‌شكند!

همین استعداد درون‌فردی است كه پو را درگیر می‌كند و او كه ابتدا اصلا باور ندارد بتواند قهرمان شود، كم‌كم در طول مسیر، خودش را می‌شناسد. همین‌طور در مورد استعداد بین‌فردی و مفاهیم ارزشی جاری بین افراد (صداقت، دوستی، كمك به دیگران و. . . ) مدام در آن تكرار و تمرین می‌شود.  در این کارتون همین‌طور بر استعداد جنبشی- حركتی بسیار تاكید می‌شود. در این روزگار كه بچه‌ها روزبه‌روز چاق‌تر و بی‌تحرك‌تر و ورزش‌گریزتر می‌شوند، قرار دادن بچه تنبل و پرخوری مثل پو در قالب قهرمان كونگ‌فو، انگیزه‌ای برای تحرك بچه‌هاست.


باور كنیم خاص هستیم!

از این بحث كه بگذریم، «پاندای كونگ‌فوكار» پر است از نكته‌های خوب برای بچه‌ها و البته بزرگ‌ترها! شخصیت اصلی داستان، «پو»، بچه‌ای ساده، مهربان، شوخ‌طبع، پرخور و تنبل است؛ یعنی مجموعه‌ای از صفات منفی و مثبت را با هم دارد و این موضوع در مورد بیشتر شخصیت‌های این انیمیشن، از آقای پینگ كه پدرخوانده پو است تا حتی «استاد شیفو» كه نقش والدی در این داستان دارد، صدق می‌كند و این پیام را به بچه‌ها می‌دهد كه برای قهرمان بودن و موفق شدن نیازی نیست كامل باشید؛ حتی نیازی نیست چیزی باشید! پو در ابتدای كارتون یك شخصیت خیلی خیلی عادی است و باورش برای هركس بسیار سخت است كه- به قول شخصیت‌های كارتون- بتوان «یك دنبه را قهرمان كرد»!

پس برای مفید بودن، رشد كردن و قهرمان بودن نیازی به «ویژگی‌های خاص» نداریم اما نیاز به «آموزش خاص» داریم! درست مثل جمله معروفی كه آقای پینگ در مورد تركیب سری سوپ‌هایش به پو می‌گوید: «نیازی به تركیب سری نیست! برای خاص كردن چیزی، فقط باید باور كنی كه اون چیز خاصه!» همین پیام برای والدین هم بسیار مهم است؛ اینكه لازم نیست فرزند ما موجود خاصی باشد یا استعداد خاصی داشته باشد، كافی است من او را باور داشته باشم و این باور را به او منتقل كنم و در نهایت استعدادش را كشف كرده و او را درست آموزش دهم

یادمان باشد یك جمله و حتی یك كلمه، می‌تواند تمام باور و دنیای یك فرد را زیرورو كند؛ پس حواس‌مان باشد كه چه حرفی به فرزندمان می‌گوییم! برای بهتر بودن، موفق و شاد بودن مدام منتظریم كه یك اتفاق خاص برای‌مان بیفتد یا كار خاصی برای كودك انجام دهیم، یك كلاس ویژه یا یك استاد خاص اما این یعنی شرطی‌سازی موفقیت! اما باورهای درون است كه تعیین‌كننده مسیر و موفقیت هستند.


هر چه باور دارید، همان می‌شود...

این انیمیشن، هم در روایت خود داستان و هم در دیالوگ‌ها، تاكید زیادی بر باورها دارد؛ اولا اینكه چه باوری نسبت به دشمن‌مان، خودمان و ایرادهای خودمان داریم! اگر دشمن را زیادی بزرگ ببینیم، حاضر نمی‌شویم حتی با او مبارزه كنیم! اگر نقطه‌های ضعف خودمان را خیلی بزرگ بدانیم، باز برای تغییرشان حركتی نمی‌كنیم.

اما اگر باور كنیم كه خودمان قهرمانیم یا به دیگری به عنوان قهرمان باور داشته باشیم، موفق خواهیم شد. درست مثل جایی كه شیفو به اوگ‌وی می‌گوید: «یك خبر بد دارم؛ تایلانگ از زندان فراركرده!» و اوگ‌وی جواب می‌دهد: «بله، این خبر بده! اما به شرطی كه قهرمان‌مون رو باور نداشته باشیم!» پس اینكه من چه باوری نسبت به خودم داشته باشم، باعث پیشرفت، درجا زدن یا عقبگرد ما می‌شود و تاكید بر این موضوع كه «ما چه باوری به فرزندان‌مان می‌دهیم» برای والدین نكته بسیار مهمی است.

ضمن اینكه این سوال مطرح می‌شود كه «سنین كودكی چرا سنین مهمی در تربیت و آموزش است؟» چون بیشترین باورهای هسته‌ای كودك در دوران كودكی شكل می‌گیرد؛ اینكه باور داشته باشم جامعه به من كمك می‌كند، باور داشته باشم كه باید برای جامعه‌ام مفید باشم، باور داشته باشم كه حتما می‌توانم اتفاق مثبتی ایجاد كنم، می‌توانم تغییر كنم، باور كنم كه ایرادهای زیادی ندارم و نقاط مثبت هم دارم و خیلی باورهای دیگر.

با توجه به تربیت والدین، جامعه، مدرسه و محیط، ما باور می‌كنیم كه مسوولیتی نسبت به محیط‌مان داریم، درست مثل پو كه اگر این‌طور نبود و به حال خودش رها می‌شد، در خوشبینانه‌ترین حالت شاید فقط آشپزی پرخور می‌شد! اما اثرگذاری محیط و دادن باورهاست كه به او كمك كرده و به یك قهرمان تبدیلش می‌كند.



شارژ سریع موبایل