« نان آن سال ها» داستان بسیار زیبا و تکان دهنده جوانی است که روایت خود را از یک روز زندگی اش بیان می کند و ترس از قحطی و گرسنگی را به نمایش در می آورد. روزگاری که بازتاب شرایط فاجعه بار جنگ جهانی دوم است.
روزی مولانا، شمس تبریزی را به خانهاش دعوت کرد. شمس به خانهی جلالالدین رومی رفت و پس از این که وسایل پذیرایی میزبانش را مشاهده کرد از او پرسید: آیا برای من شراب فراهم نمودهای؟
داستان اولین کتابی را که برای تان خواندند، یادتان هست؟ چه بود؟ پلیسی؟ معمایی؟ علمی؟ یا شعر؟ یادتان هست اولین بار چه زمانی کتاب را خط به خط خواندید و از هیجان کشف معنی هر لغت، سطرها را چطور بلعیدید؟
پادشاه بعد از ورود به دستشویی هرچه جستجو کرد چیزی شبیه به «موال»های سنتی خودمان پیدا نکرد و در عوض کاسهای دید بزرگ که معلوم نبود به چه کار میآید، غرورش اجازه نمیداد که از نوکر فرانسوی بپرسد که چه بکند؟
صیادی ضعیف را ماهی قوی به دام اندر افتاد. طاقت حفظ آن نداشت ماهی بر او غالب آمد و دام از دستش در ربود و برفت.
این داستانی است به قلم پائولو کوئیلو نویسنده اخلاق گرای برزیلی.
این کتاب از چند داستان جداگانه تشکیل شده است که هر کدام به گونهای با داستان بعدی ارتباط معنایی پیدا میکنند. «پیشانی سفید»، «ساز شکسته»، «ناخدا جادو»، «تفنگ میر نوروز» و «نشان بابایار» پنج داستان این کتاب است که با محوریت شخصیت بابایار پیش میرود.