ندا نیک روش دوشنبه ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۰۶:۰۰

این نویسنده پنجاه و پنج ساله با کتاب «تصحیحات» در سال 2001 به یک چهره مشهور ادبی بدل شد و این کتابفروشی 3 میلیون نسخه ای را تجربه کرد. کتاب بعدی او «آزادی» که با فاصله زمانی 10 ساله، سال 89 به بازار آمد، موجب شد تا تصویر او روی جلد مجله تایم قرار بگیرد.

او یک بار به خبرگزاری آلمان مستقر در نیویورک گفت: روند نوشتن اقتضا می کند که من زندگی‌ام را به سختی تحت فشار قرار دهم. در مورد رمان‌هایم، باید سه تا چهار سال احساس عذاب کنم تا سرانجام صفحات دست‌نویسم شروع به نفس کشیدن کنند.

 به نقل از گاردین، جاناتان فرانزن نویسنده مطرح آمریكایی، در مصاحبه‌ای به ارایه نظراتش درباره موضوع‌هایی چون اضطراب و نگرانی، خانواده‌های آمریكایی و طنز پرداخته است.

 

مشكل خانواده‌های آمریکایی چیست و این نوع از زندگی متحد چه اشكالی دارد؟

امیدوارم از رمان‌هایم آشكار باشد كه من از خانواده‌ خوشم می‌آید؛ مطمئنا از نوشتن درباره آن‌ها لذت می‌برم. رمان‌نویس‌ها به خانواده‌ها جذب می‌شوند چون وابستگی‌های خانوادگی نیروهای قدرتمندی مانند عشق، وفاداری و تابو را در خود دارند كه همه‌شان می‌توانند عناصری باشند كه برای به وجود آوردن موقعیت‌های دراماتیك به كار می‌آیند و بر خلاف انتخاب‌هایی كه ما به عنوان مصرف‌كنندگان امروزی انجام می‌دهیم، پیوندهای خانوادگی به انتخاب خودمان نیستند.

حتی اگر شما مادرتان را هم پس بزنید او هنوز مادر شماست. هنوز هم چیزی قدرتمند در روان شماست. اگر شما هم مانند من به روان انسان علاقه‌مند هستید، چطور می‌توانید درباره مادرها چیزی ننویسید؟

 

چرا شما از خانواده‌های مشكل‌دار برای نشان دادن مسایل جامعه استفاده می‌كنید؟

قصد من نشان دادن مشكلات جامعه نیست (این مشكلات همین الان هم از سوی تعداد زیادی از رسانه‌های دیگر نشان داده می‌شوند) و فكر نمی‌كنم كه خانواده‌های رمان‌های من به هیچ وجه بتوانند لقب «مشكل‌دار» ‌ به خود بگیرند.

تمام كودكان این خانواده‌ها مورد محبت قرار می‌گیرند، خوب غذا می‌خورند، خوب لباس می‌پوشند، خوب تحصیل می‌كنند، هیچ‌وقت مورد آزار و اذیت قرار نمی‌گیرند و هیچ‌وقت كاملا نادیده گرفته نمی‌شوند. اما این حقیقت دارد كه من به اضطراب‌ها و تضادهای درونی كه زاییده زندگی مدرن هستند علاقه‌مند هستم؛ و با نوشتن درباره روابط خانوادگی كه جهانی هستند و مردم می‌توانند به آسانی با آن‌ها ارتباط برقرار كنند (نیاز به توضیح‌ها طولانی ندارند)، من می‌توانم توجه بیشتری را نسبت به زندگی مدرن جلب كنم.

 

یك‌بار گفتید به این دلیل رمان‌نویس شدید كه دوست دارید همه چیز را كنترل كنید. چه احساسی نسبت به چیزهایی دارید كه در زندگی‌تان نمی‌توانید آن‌ها را كنترل كنید؟ آیا با این گفته موافق هستید كه می‌توانید با باورهای موجود در آثارتان زندگی بسیاری از مردم را كنترل كنید؟

من تمام تلاشم را می‌كنم كه برای چیزهایی كه نمی‌توانم كنترل‌شان كنم نگران نباشم. هیچ‌وقت داروی خوبی برای اضطراب وجود نخواهد داشت، چون اضطراب یكی از عملكردهای اساسی انسانی است كه به ما كمك می‌كند خودمان را برای رویارویی با مشكل‌هایی كه داریم آماده كنیم. به ما كمك می‌كند مشكلات‌مان را دسته‌بندی كنیم.

اگر یك دارو اضطراب را از بین می‌برد، ما به آن اعتیاد پیدا می‌كنیم و این تبدیل به راهی برای عدم رویارویی با مشكلات‌مان می‌شود. درسی كه می‌توان از این گرفت این است كه «باید» نگران بود – اما تنها درباره چیزهایی كه می‌توان ‌آن‌ها را كنترل كرد. و نه، اصلا فكر نمی‌كنم كه بتوانم (یا بخواهم) زندگی و باورهای مردم را كنترل كنم. من رمان‌نویس هستم. می‌خواهم برای خوانندگانم لذت به ارمغان بیاورم.

 

آیا كتاب‌های شما جامعه آمریكا را تغییر می‌دهند؟ آیا به این مساله باور دارید كه می‌توانید سوال‌های مهم مطرح كنید و یك بحث اجتماعی به وجود بیاورید؟

به نظر من تلاش برای یاد دادن چیزی به خواننده یا عوض كردن نظر خواننده درباره چیزی از نظر هنری كار بدی است. چیزی كه بیشتر از همه به عنوان یك رمان‌نویس برایش امید دارم این است كه بتوانم احساس ارتباط و شناخت با افراد دیگری كه دنیا را مانند من تجربه می‌كنند به وجود بیاورم. اگر خواننده بعد از خواندن اثر من كمی احساس تنهایی و شرم كمتری بكند، آن وقت اثر موفق شده است.

 

موضوع‌های محبوب نویسندگان معاصر مجارستان مشابه موضوع‌هایی است كه شما معمولا با‌ آن‌ها دست و پنجه نرم می‌كنید: خانواده‌های مشكل‌دار، زندگی‌ها و حرفه‌های از بین رفته، شكست و ناامیدی، افسانه پدرها یا مواجه شدن با احساس شرم‌شان. اما به عنوان یك خواننده مجارستانی من احساس می‌كنم تلخی و ناامیدی شما بسیاری دوست‌داشتنی‌تر از دنیایی است كه توسط نویسندگان اروپای شرقی نشان داده می‌شود.

شنیدن اینكه مزه رمان‌های مرا دوست دارید خیلی خوب است! اما من بین «تلخ بودن» و «كمدی» و بین «ناامیدی» و «تراژدی» تفاوت می‌گذارم. كمدی مسلما می‌تواند تلخ باشد، اما همچنین راهی برای بخشیدن مردم و خود است؛ تراژدی هم ممكن است ما را در برابر موقعیت ناامیدانه انسانیت قرار دهد، اما همچنین می‌تواند از آن حل نشدن مداوم و از مشكلات اساسی انسان چیزی زیبا خلق كند كه احساس راحتی می‌دهد.

من موقع خواندن نویسندگان مدرنیست بزرگ آلمانی، مخصوصا كافكا، به عنوان یك نویسنده به سن بلوغ رسیدم. اگر رمان‌هایم برای خوانندگان اروپای شرقی عقلانی به نظر می‌رسند شاید به خاطر این است كه كافكا و ریلكه و كراوس و توماس مان در سنین پایین مرا از روشن‌بینی آمریكایی‌ام درمان كردند.

 

والدین شما موافق هنر نبودند و آن را بی‌فایده تلقی می‌كردند. تبدیل شدن به یك نویسنده تا چه حد برای انتقام بود؟

اوه نه. آن‌ها والدین خیلی خوبی بودند، البته به نحو خودشان، و به من فرصت‌های بسیار بیشتری از آن‌چه خودشان داشتند دادند. اگر احساسی بود، احساس غم و گناه بود، چون من حرفه‌ای را برای خود انتخاب كرده بودم كه آن‌ها نمی‌توانستند آن را درك كنند چون فرصتی برای به دست آوردن درك از هنر نداشتند.

 

شما از عبارت «رمان بزرگ آمریكایی» متنفرید چون هیچ‌كس واقعا نمی‌داند معنی‌اش چیست. معنی آن برای شما چیست؟ چه چیزی می‌تواند رمان بزرگ آمریكایی را خلق كند؟

برای من اگر این عبارت معنی‌ای داشته باشد این است كه آمریكا هنوز تا حدی یك كشور جوان است كه نیازمند خلق افسانه‌های بزرگ درباره خود است. معنی‌اش این است كه یك رمان‌نویس شانسی برای شركت در خلق این افسانه‌ها دارد. و در نتیجه این هم به این معنی است كه رمان‌نویس قدرت خارق‌العاده آزادی دارد – آزادی از افسانه‌های دیگر باستانی‌تر؛ آزادی برای خلق چیزی از نو.

 

آیا شما به رویای آمریكایی باور دارید یا آن هم مانند رمان بزرگ آمریكایی یك مفهوم ایده‌آلیزه شده است؟

از آنجا كه من در حال زندگی كردن با آن بوده‌ام به نحوی مجبور به باور آن هستم. پدر پدر من به عنوان یك كارگر به آمریكا آمد. پدر مادر من گارسن كافه بود و حالا من اینجا هستم و دارم با مجله برتر ادبی مجارستان مصاحبه می‌كنم.



شارژ سریع موبایل